روی پل ِ گیشا نوشته:
گلواژه های ِ قرآنی
۱۳۸۷ مهر ۵, جمعه
۱۳۸۷ شهریور ۳۱, یکشنبه
تفسیر پساپستمدرنیزاسیونی از حافظ بر پایه ِ نظریه ی ِ تقلیل گرای ِ هولداشتاین
شهر ِیاران بود و خاک ِ مهربانان این دیار
مهربانی کی سر آمد شهریاران را چه شد؟
1. در شعر بالا حافظ ِ عزیز دو تا مسأله رو به صورت ِ خبری می گه و بعد دو تا سوال می کنه. اول این که قطعن یه زمانی بوده که شیراز شهر ِ یاران بوده و خاک ِ مهربانان. دوم اینکه در زمان ِ سرودن ِ شعر دیگه شیراز شهریاران و خاک ِ مهربانان نبوده. پس حافظ ِ بیچاره هم تجربه ش کرده، هم یهو دیده نیست دیگه.
2. شجریان هفتصد سال بعد از حافظ با سوز و گداز همین بیت رو می خونه. نتیجه ی ِ منظقی این که از یه دوره ای در زندگی ِ حافظ به بعد و تا زمانه یِ ما اثری از شهر ِ یاران و خاک ِ مهربانان باقی نمونده.
احتمالات ِ وارده:
1. یهو زلزله اومده همه ِی ِ یاران و مهربانان رو بلعیده و حافظ رو با ِ بی مروتا ِ نامرد تنها گذاشته!
2. احتمالن شجریان در مورد ِ تجربه ی ِ خودش حرف نمی زنه، چون از زمان ِ حافظ به بعد که افراد ِ مذکور وجود نداشتن!
3. به همین ترتیب که شجریان توهم زده که یه زمانی اینا وجود داشتن حافظ هم اون موقع ها گمونم توهم زده بوده. توهم زدگی که بیماری ِ عصر ما هست ولی عصر حافظ چی؟ اون موقع که شیشه نبوده، بلکه هم سفال می کشیدن ملت!
پ.ن: در مورد آدمای ِ موجود قضاوت کنین!
مهربانی کی سر آمد شهریاران را چه شد؟
1. در شعر بالا حافظ ِ عزیز دو تا مسأله رو به صورت ِ خبری می گه و بعد دو تا سوال می کنه. اول این که قطعن یه زمانی بوده که شیراز شهر ِ یاران بوده و خاک ِ مهربانان. دوم اینکه در زمان ِ سرودن ِ شعر دیگه شیراز شهریاران و خاک ِ مهربانان نبوده. پس حافظ ِ بیچاره هم تجربه ش کرده، هم یهو دیده نیست دیگه.
2. شجریان هفتصد سال بعد از حافظ با سوز و گداز همین بیت رو می خونه. نتیجه ی ِ منظقی این که از یه دوره ای در زندگی ِ حافظ به بعد و تا زمانه یِ ما اثری از شهر ِ یاران و خاک ِ مهربانان باقی نمونده.
احتمالات ِ وارده:
1. یهو زلزله اومده همه ِی ِ یاران و مهربانان رو بلعیده و حافظ رو با ِ بی مروتا ِ نامرد تنها گذاشته!
2. احتمالن شجریان در مورد ِ تجربه ی ِ خودش حرف نمی زنه، چون از زمان ِ حافظ به بعد که افراد ِ مذکور وجود نداشتن!
3. به همین ترتیب که شجریان توهم زده که یه زمانی اینا وجود داشتن حافظ هم اون موقع ها گمونم توهم زده بوده. توهم زدگی که بیماری ِ عصر ما هست ولی عصر حافظ چی؟ اون موقع که شیشه نبوده، بلکه هم سفال می کشیدن ملت!
پ.ن: در مورد آدمای ِ موجود قضاوت کنین!
۱۳۸۷ شهریور ۲۵, دوشنبه
خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ
جهان ِ بی ایمان جهان سختی ست. جهان ِ ساعت ِ گرگ و میش ِ برگمان سخت است با یک خ خ خ خ خ خ خ کشیده و خراشنده. نمی دانم کی بود و کجای ِ یکی از همین فیلم هایی که تمام ِ این روزها بهانه ی ِ تحمل و نه کشتن ِساعت ها شدند، که گفت: من آدمها رو دوست داشتنی نیافتم.
جهان ِ یقین به بعضی چیزها هم سخت است. یقین به چیزهایی که از دست رفته اند. یقین با یک ق مثل ریق.سوال
یکی از دوستان که سنش هم کم نبود می گفت: با دختری همخوابه بودم، درست در لحظه ای که می خواست ارضا بشه خودشو می کشید کنار و خودارضایی می کرد. می گفت:نمی خوام تو ارضام کنی. و بعد از اتمام ِ این مراسم که چندین بار هم تکرار شده می گفت: همیشه مردم ارضام می کنه، حالا که نیست خودم خودمو ارضا می کنم.
دوست من میگه:همه چیز به کنار من نمی فهمم چرا نمی خواست بقیه ی ِ مراسم رو هم مردش اجرا کنه؟!
حالا جدن کسی سر در می آره؟
پ.ن: بدون اجازه ی ِ صاحب قول نوشتم، مثل همیشه.
دوست من میگه:همه چیز به کنار من نمی فهمم چرا نمی خواست بقیه ی ِ مراسم رو هم مردش اجرا کنه؟!
حالا جدن کسی سر در می آره؟
پ.ن: بدون اجازه ی ِ صاحب قول نوشتم، مثل همیشه.
۱۳۸۷ شهریور ۲۱, پنجشنبه
بلکفیلد ِ لعنتی
In a violent place we can call our country
Is a mixed up man and I guess that's me
The sun's in the sky but the storm never seems to end
It's a place of sorrow but we call it a home
And the darkest thoughts, yeah I guess they're my own
There's wealth in the bank but there's nothing to show inside
In a special place that I call my life
The father was cruel and he lost his wife
But I don't see either cos I live across the street
It's a beautiful thing when it starts to rain
A man who drinks just to drown the pain
And I can't stop from dreaming there's something else
We are a fucked up generation
It's cloudy now
We gotta get out of here
It's cloudy now
بلکفیلد ِ لعنتی !
Is a mixed up man and I guess that's me
The sun's in the sky but the storm never seems to end
It's a place of sorrow but we call it a home
And the darkest thoughts, yeah I guess they're my own
There's wealth in the bank but there's nothing to show inside
In a special place that I call my life
The father was cruel and he lost his wife
But I don't see either cos I live across the street
It's a beautiful thing when it starts to rain
A man who drinks just to drown the pain
And I can't stop from dreaming there's something else
We are a fucked up generation
It's cloudy now
We gotta get out of here
It's cloudy now
بلکفیلد ِ لعنتی !
۱۳۸۷ شهریور ۲۰, چهارشنبه
موی خوش حافظه
مو فرهنگ لغت رو از سر تا ته حفظ کرد
اما نمی تونه شغل ِ خوبی پیدا کنه
و هیج کس هم دلش نمی خواد
با حافظه ی ِ فرهنگ لغت ازدواج کنه!
**** منکی و دقیقنچی
-تق تق!
+کیه؟
-من!
+من، کی؟
-درسته!
+چی درسته؟
-منکی!
+این همون چیزیه که می خوام بدونم.
-چی می خوای بدونی؟
+می، کی؟
-بله دقیقن!
+دقیقن چی؟
-بله، من یک دقیقنچی به همراه دارم!
+دقیقن چی به همراه داری؟
-بله.
+بله، چی؟
-نه، دقیقنچی!
+این چیزیه که منی می خوام بدونم.
_عرض کردم دقیقنچی.
+دقیقن چی؟
-بله!
+بله، چی؟
-بله همرهمه.
+چی همراهته؟
-دقیقنچی، دقیقنچی چیزیه که همراهمه.
+من، کی؟
-بله!
+برو بابا!!
-تق تق ...
پ. ن: درسته که روزگار ِ سیلوراستاین خوندن گذشته و از سن ِ من هم گذشته برداشتن اینجور کتابا و از سر تا ته خوندنشون. ولی حتمن یه چیزی بود که گیر داددم بهش، نه؟ مکالمات ِ من با برخی دوست ها و آشناها و شاگردها و استادهام دقیقن همین شکلیه! شما هم حتمن تجربه اش کردین. آدم شاد می شه در بعضی مواقع!
-تق تق!
+کیه؟
-من!
+من، کی؟
-درسته!
+چی درسته؟
-منکی!
+این همون چیزیه که می خوام بدونم.
-چی می خوای بدونی؟
+می، کی؟
-بله دقیقن!
+دقیقن چی؟
-بله، من یک دقیقنچی به همراه دارم!
+دقیقن چی به همراه داری؟
-بله.
+بله، چی؟
-نه، دقیقنچی!
+این چیزیه که منی می خوام بدونم.
_عرض کردم دقیقنچی.
+دقیقن چی؟
-بله!
+بله، چی؟
-بله همرهمه.
+چی همراهته؟
-دقیقنچی، دقیقنچی چیزیه که همراهمه.
+من، کی؟
-بله!
+برو بابا!!
-تق تق ...
پ. ن: درسته که روزگار ِ سیلوراستاین خوندن گذشته و از سن ِ من هم گذشته برداشتن اینجور کتابا و از سر تا ته خوندنشون. ولی حتمن یه چیزی بود که گیر داددم بهش، نه؟ مکالمات ِ من با برخی دوست ها و آشناها و شاگردها و استادهام دقیقن همین شکلیه! شما هم حتمن تجربه اش کردین. آدم شاد می شه در بعضی مواقع!
۱۳۸۷ شهریور ۱۳, چهارشنبه
...
- به رودهای رفته از چشمت نگاه
به چه فکر می کنی سبزه ی ِ تشنه؟
- ماه از شاخه های آب می وزد هنوز...
- به سفینه ی ِ دورت در خلأ نگاه
دهان به چه باز می کنی فضانورد ِ معلق؟
-ماه از شاخه های ِ آب می وزد هنوز...
به چه فکر می کنی سبزه ی ِ تشنه؟
- ماه از شاخه های آب می وزد هنوز...
- به سفینه ی ِ دورت در خلأ نگاه
دهان به چه باز می کنی فضانورد ِ معلق؟
-ماه از شاخه های ِ آب می وزد هنوز...
اشتراک در:
پستها (Atom)