۱۳۸۸ آذر ۹, دوشنبه

من و تو هیچ وقت واسه زندگی کردن محتاج بهانه های بزرگ نبودیم. شاید درک ما از غم بیش از توانمون بود اما همین هم واسه زیستنمون کافیه. یه روز بارونی، بوی خاک ، خیس شدن، قدم زدن
ما از ته دل به گلی شدن کفش هامون می خندیم

۱۳۸۸ آبان ۲۸, پنجشنبه

تبعید

در تبعید زندگی کردن هم نوعی زندگی کردن است یعنی؟ تنهایی مست کردن. تنها پیاده روی رفتن. چشم باز کردن برای روزی که برهوت دوست است. تنها سیگار کشیدن. روز و شب با کتاب و جزوه سر و کله زدن. جیره ی ِ روزانه ی ِ مکالمه ای پنج دقیقه ای در بیست و چهار ساعت از روز...
شاید دیگرانی باشند که از این زندگی لذت ببرند، اما من آن آدم نیستم. من دلم می خواهد همه ی ِ دوست های ِ خوب ِ دورم را داشته باشم و هر وقت خواستم خودم به اختیار خودم بیرون بیایم از جمعشان. دلم می خواهد کتابم را خودم انتخاب کنم، رفیق ِ مستی و پیاده روی و سیگار کشیدن ام را خودم انتخاب کنم.

۱۳۸۸ آبان ۱۶, شنبه

تنها دو ساعت

تو نمی دانی آن کس که برای ویرایش متن بلند تنهایی اش تنها دو ساعت وقت دارد چه رنجی می برد تا کلمه های ثانیه های ِ روزهایش را به هم وصله کند.