۱۳۸۸ آبان ۲۸, پنجشنبه

تبعید

در تبعید زندگی کردن هم نوعی زندگی کردن است یعنی؟ تنهایی مست کردن. تنها پیاده روی رفتن. چشم باز کردن برای روزی که برهوت دوست است. تنها سیگار کشیدن. روز و شب با کتاب و جزوه سر و کله زدن. جیره ی ِ روزانه ی ِ مکالمه ای پنج دقیقه ای در بیست و چهار ساعت از روز...
شاید دیگرانی باشند که از این زندگی لذت ببرند، اما من آن آدم نیستم. من دلم می خواهد همه ی ِ دوست های ِ خوب ِ دورم را داشته باشم و هر وقت خواستم خودم به اختیار خودم بیرون بیایم از جمعشان. دلم می خواهد کتابم را خودم انتخاب کنم، رفیق ِ مستی و پیاده روی و سیگار کشیدن ام را خودم انتخاب کنم.

۳ نظر:

ناشناس گفت...

ببین شد دوتا ! دوست می خوای یا می خوای خودت انتخاب کنی ؟

امیر گفت...

اصل حرف من رو نگرفتی. برگرد یه بار با دقت بخون.

ناشناس گفت...

به سراغ من اگر می آیید ..نه نیایید به سراغ من هرگز دیگر کسی نیاید ..عادت کرده ام دیگر