۱۳۸۷ شهریور ۲۰, چهارشنبه

**** منکی و دقیقنچی

-تق تق!
+کیه؟
-من!
+من، کی؟
-درسته!
+چی درسته؟
-منکی!
+این همون چیزیه که می خوام بدونم.
-چی می خوای بدونی؟
+می، کی؟
-بله دقیقن!
+دقیقن چی؟
-بله، من یک دقیقنچی به همراه دارم!
+دقیقن چی به همراه داری؟
-بله.
+بله، چی؟
-نه، دقیقنچی!
+این چیزیه که منی می خوام بدونم.
_عرض کردم دقیقنچی.
+دقیقن چی؟
-بله!
+بله، چی؟
-بله همرهمه.
+چی همراهته؟
-دقیقنچی، دقیقنچی چیزیه که همراهمه.
+من، کی؟
-بله!
+برو بابا!!
-تق تق ...

پ. ن: درسته که روزگار ِ سیلوراستاین خوندن گذشته و از سن ِ من هم گذشته برداشتن اینجور کتابا و از سر تا ته خوندنشون. ولی حتمن یه چیزی بود که گیر داددم بهش، نه؟ مکالمات ِ من با برخی دوست ها و آشناها و شاگردها و استادهام دقیقن همین شکلیه! شما هم حتمن تجربه اش کردین. آدم شاد می شه در بعضی مواقع!

هیچ نظری موجود نیست: