۱۳۸۷ آذر ۲۹, جمعه

عمل کن برادر

برو عمل کن، یه کم خاویار واست کار بذارن. بهت می آد بچه جان!

پ.ن: می تونین برای فهم بیشتر قضیه به این پست روشنگر رجوع کنید.

۱۳۸۷ آذر ۲۷, چهارشنبه

مولوی گفته

زکی عشق زکی عشق که ما راست خدایا!

Possibly Maybe Probably Love

Electric shocks?
I love them!
With you dozen a day
But after a while I wonder
Where's that love you promised me?
where is it?
Possibly maybe probably love

How can you offer me love like that?
...
How can you offer me love like that?
Im exhaused
Leave me alone

۱۳۸۷ آذر ۲۱, پنجشنبه

...

به ناگاه تو را می نامم
و با تو سخن می گویم
و به دست های خود می نگرم
که پر از تو است
و در سر تا پای خود
تن تو را حس می کنم
نام تو در سرم می پیچد
که رساتر از های و هوی دنیاست
ولی تو را به فراموشی می سپارم
چون باغبانی که
گلها را به سکوت باغ می سپارد
زیرا باز به سوی تو خواهم آمد
زیرا به ناگاه تو را خواهم نامید
و با تو سخن خواهم گفت


* بیژن جلالی/ بازی نور

ماهان

خداییش دایی ِ ماهان شدن اصلن سخت نبود.

۱۳۸۷ آذر ۱۹, سه‌شنبه

...

نه، نمی نویسم.
نه، نمی نویسم.
نه، نمی نویسم.
نه، نمی نویسم.
اما اگر بنویسمش، نگران وقتی ام که بنویسمش.
وقتی که بنویسمش...

شقایق، تو بنویسش...