دو نکته که این چند روز اذیتم کرده:
1. داستان آخرم رو که خوندم همه دنبال زندگی شخصی خودم میگشتن توش. خب این داستان مطلقن ربطی به زندگی شخصی من نداشت.
2. من به تنهاییم تو اون شهر خراب شده عادت کردم. ترجیح میدم خودم ازش بزنم بیرون. به کسی احتیاج ندارم. هرچند واسم سخته بدونم که واسه اونایی که دوسم دارن هم مهم نیست این که چه رنجی آدم میبره تو تبعید.
1. داستان آخرم رو که خوندم همه دنبال زندگی شخصی خودم میگشتن توش. خب این داستان مطلقن ربطی به زندگی شخصی من نداشت.
2. من به تنهاییم تو اون شهر خراب شده عادت کردم. ترجیح میدم خودم ازش بزنم بیرون. به کسی احتیاج ندارم. هرچند واسم سخته بدونم که واسه اونایی که دوسم دارن هم مهم نیست این که چه رنجی آدم میبره تو تبعید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر