۱۳۸۹ مهر ۲۳, جمعه

روزانه- دوزاده

برای داستان نوشتن کافی نیست داستان و تئوری بلد باشی. که اگر اینها را هم بلد نباشی دیگر کلاهت پس معرکه ست. باید ببینیم کجای زندگیت را برای نوشتن قربانی کرده‏ ای. فکر کرده ای همین طوری بدون قربانی دادن می توانی بنویسی؟ همین طور پا روی پا بگذاری، کارهای دیگرت را بکنی و فکر کنی با شلوغ بازی و گنده گوزی می توانی نویسنده بشوی. نه عزیزم. به جای کسر شعر بافتن بنشین بنویس ببینیم چکار می کنی. آره باباجان.

۶ نظر:

ناشناس گفت...

خداتون هنوز قربانی می گیره؟ ا ک هی

امیر گفت...

آخی! تو هم از این مدل ننویسنده هایی؟

ناشناس گفت...

من که کلن کلاه ام پس معرکه است، امیدوارم یه روزی بیاد رو سرم

امیر گفت...

تو داستانت با اونایی که ذکرشون رفت فرق می کنه عزیزم.

ناشناس گفت...

چي به سرم اومده كه خشكيده؟ اون هم نوشتن چي شد؟ دارم مي تركم ولي انگار تمام خودكارها و مدادها با دستام قهر كردن...
چي كار كنم؟

امیر گفت...

بخون، فیلم ببین، فکر کن. سعی کن خودت رو جمع کنی، کم کم نوشتن می آد. اصل قضیه اینه که به هر شکلی شده خودت رو مجموع کنی.