۱۳۸۹ خرداد ۴, سه‌شنبه

این قالب تنگ شما


یکم. خوب است آدم مسئولیت عملش را بپذیرد و عواقبش را تحمل کند نه این‏که کاسه‏کوزه‏ی ناتوانی‏اش برای برقراری ارتباط با کسی که دوستش دارد را بر سر کسی که نه سر این پیاز بوده نه تهش بشکند. حیف است آدمی با آن معلومات و آن قدرت تحلیل هنوز نتوانسته برای طرفش آنقدر احترام قائل باشد که تصمیمش را هرچه هست بپذیرد. و فکر نکند طرفش آنقدر بچه است که منتظر دیگران نشسته باشد که برایش تصمیم بگیرند. من هرگز کسی را از کسی جدا نمی‏توانم بکنم و اصولن معتقدم هیچکس قادر نیست دو تا آدم بالغ را از هم جدا کند، آنهم وقتی فرسنگ‏ها دورتر از هر دوی آن آدم‏هاست، و تازه، چرا؟ حتا اگر قدرتش را داشت چرا باید همچه کاری کند؟ من نه از تو خرده برده‏ای دارم، نه با هیچ‏کسی رودربایستی، که اگر کاری کرده باشم پنهان کنم. ما مردم چه‏مان است که هیچ رابطه‏‏ی نزدیکی را نمی‏توانیم بفهمیم؟ چه‏مان است که حتمن باید در قالب‏های از پیش تعیین‏شده‏ای موضوعیت یک رابطه را بفهمیم؟ چرا دوستی نزدیک دو نفر غیرهمجنس را که هیچ صنم دیگری با هم ندارند برنمی‏تابیم؟ چون هم‏جنس هم نیستند؟ نه آقا، من در این قالب‏های تنگ شما نمی‏گنجم.

دوم. از حکومت می‏نالیم که اجازه نمی‏دهد حرفمان را بزنیم؛ خودمان می‏گذاریم کسی از خودش دفاع کند؟ می‏نالیم که تفهیم اتهام نکرده، حکم می‏دهند و اعدام می‏کنند؛ ما یک در صد حق تفهیم اتهام و دفاع به دیگران می‏دهیم قبل از آنکه با زبان اعدامشان کنیم؟

سوم. هیچ‏وقت دلم نخواسته کابوس کسی شوم. برای همین هم از دلخواسته‏هام گذشته‏ام بارها. اما انگار این تلاش من برای کابوس نشدن بی‏فایده است. و دیگر می‏دانم دست من نیست اگر کسی مرا کابوس خودش می‏کند. متأسفم که نمی‏توانم نه برای او و نه برای خودم کاری بکنم.

این پست خطاب به کسی‏ست که به من اجازه نداد از خودم دفاع کنم وقتی که اتهام‏ می‏زد و حکم‏هایش را صادر می‏کرد. قطعن اگر گذاشته بود به خودش بگویم اینجا چیزی نمی‏نوشتم‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏.
پایان پیام

هیچ نظری موجود نیست: