سمفونی سه ی ِ گورتسکی، جایی که آرشه ها بر هم کشیده می شوند سیزده دقیقه ی ِ تمام بلندتر فریاد می کشند، با تمام توان، با همه ی ِ خشم شان. و دردشان را می گویند، خوددار و مطمئن، با بم ترین صداهای ِ ممکن و روایت می کنند داستان ِ قتل کودک را غروب و قتل مادر را فردای ِ همان غروب.
من همیشه فاصله ی ِ میان ِ این دو قتل بوده ام و هرگز روایت نشده ام...
فرود ِ سمفونی، فرودیست غمبار و سنگین اما قاطع. این فرود دیگر نیازی به روایت ندارد چرا که راوی اش خودم خواهم بود...
من همیشه فاصله ی ِ میان ِ این دو قتل بوده ام و هرگز روایت نشده ام...
فرود ِ سمفونی، فرودیست غمبار و سنگین اما قاطع. این فرود دیگر نیازی به روایت ندارد چرا که راوی اش خودم خواهم بود...
۴ نظر:
راوی ، روایتت رااز کجا بخوانیم؟
همواره ترس در انتها فرود می آید(رویایی)
فرود سمفونی برای من فراز وحشت بود که شاهدش تو بودی...
این هم وبلاگ جدید من امیروی کم معرفت
http://pareshezeheni.blogspot.com/
یه کامنت بی ربط:
چرا هیچ کس نمی گه" چقدر اینجا قشنگ و دلباز و برازنده شده"؟
ارسال یک نظر