۱۳۸۸ اسفند ۶, پنجشنبه

همیشه وقتی می بینمشان توی چشم هایشان نگاه می کنم. اکثرن با تعجب نگاهم می کنند. دست خودم نیست. توی صورتشان یک داستان می بینم همیشه. زن هایی که از مرز چهل گذشته اند، کمتر و بیشتر. آرایش نمی کنند. ( البته خیلی ها به دلایل دیگری آرایش نمی کنند) صورتشان را زمان فرسوده و از شکل افتاده کرده. یادشان رفته وقتی را که توی آینه به موهایشان نگاه می کردند و دست می کشیدند. به سینه هایشان نگاه می کردند و از خودشان کیف می کردند، یادشان رفته. حالا روز به روز چربی می آورند و دیگر پوستشان شاداب نیست. از خوابیدن با شوهرشان هیچ لذتی نمی برند که هیچ، متنفر هم هستند. و شاید خیلی وقت است اصلن سکس نداشته اند. اتاق هایشان شاید اصلن جداست. زمان و زندگی و خاطره و عشق بچه هایشان احاطه شان کرده. آنقدر خودشان را کنار زده اند که همه عادت کرده اند کنارشان بزنند. گاهی یادشان می آید باید برای خودشان کاری بکنند، یکهو تصویر خودشان را می بینند که با چه سرعتی به سوی پیری حرکت می کنند. تصمیم می گیرند کاری بکنند. بلند می شوند ساعت شش تمرین ساز زدن می کنند، اما چند روز بیشتر طول نمی کشد. کلاسی پیدا می کنند، هرچه باشد، می روند، اما آن هم فقط مدت کمی طول می کشد. ساعتی از روز را به جای خوابیدن تصمیم می گیرند کتاب بخوانند، اما نیمه کاره رهایش می کنند، یا یک کتاب می خوانند و دیگر تمام می شود. بعد دوباره باتلاق شروع می شود. به تلویزیون خیره می شوند ساعت ها. چرخ زمان از رویشان رد می شود و آنها فقط فکر می کنند باید تعادلشان را حفظ کنند که نیفتند. سرگیجه دارند اما رویا بافتن مدت هاست فراموش شده و آنها توی فکر غلت می زنند بدون این که بتوانند فکرهایشان را به هم مرتبط کنند. له شده اند، فراموش شده اند، به تکه گوشت متحرکی تبدیل شده اند و وانهاده شده اند. و من همیشه یادم به آناکارنینا می افتد. و آنجایی که برادر آناکارنینا در توجیه خیانت جنسی اش می گوید: "فکر کن تو هنوز جوان و شاداب باشی و زنت فرسوده، تو باشی چکار می کنی؟"
من از نگاه کردن به این زن ها می ترسم چون بادی را می بینم که آنها را زودتر از بقیه برده است. گرچه داستان شاید به این غمگینی هم نباشد. و گرچه مردهای زیادی هم هستند که زندان زمان احاطه شان کرده...

۳ نظر:

ناشناس گفت...

يه جوري ميگي انگار زنا فقط با خود آرايي و نمايش خودشون زنده اند.
از نظر تو زندگي زنا فقط با پوست شاداب و اندام زيبا اونم به قصد سكس هدفمند ميشه.
تمام مرداي به ظاهر روشن فكر كه شعار برابري مرد و زن رو فرياد ميزنن آخرش يه جايي خودشونو لو ميدن حتي اگه صداي فريادشون گوش دنيا رو كر كرده باشه. ديگه اين آخر بي رحميه كه ميگي زنايي كه از مرز 40 گذشته اند به تكه گوشت متحركي تبديل شده اند.

امیر گفت...

من نگفتم زنایی که از مرز 40 گذشته ان اینجوری ان. ضمنن نگفتم آرایش کردن حسن هست یا نیست. همونجا هم دوست عزیز ناشناس که کاش خودتو معرفی می کردی، گفتم خیلی ها به دلایل دیگه ای آرایش نمی کنن. من خواستم داستان بعضی، خوب دقت کن تو که خوب دقت نمی کنی، فقط بعضی زن ها رو که تو این وضع هستند بنویسم. سکس هم فقط بخشی از این ماجراست که من هم در حد چند جمله نوشتم. مثل بقیه ماجرا.
از سرسری خوان ها بیزارم.

ناشناس گفت...

من نميخوام با نو بحث كنم ولي من" بعضي زن ها" رو حتي به طور غير مستقيم هم نتونستم از نوشته هات برداشت كنم و احساس كردم كه يه نفر رو مد نظر داري و به همه تعميمش ميدي.
شايددقت تو پايينه كه نتونستي منظورتو درست منعكس كني.
بعضي آدما هميشه عادت دارن كه ازشون تعريف بشه و خيلي راحت نسبت به مردم احساس تنفر ميكنن.