۱۳۸۷ مرداد ۲۹, سه‌شنبه

غیبت

بچه که بودم، از غیبت کردن جایی که باید باشم تا جایی که می شد پرهیز می کردم، چرا؟ اول فکر کردم ترس بوده، ولی حالا به گمونم چیز های دیگه ای بوده. بزرگتر که شدم بند ِ جیم بخشی از همه ی ِ زندگیم شد. یعنی اینقدر حال کردم از غیبت کردن که بعضی وقتا دلم می خواد کلن از زندگی غیبت کنم.
وقتی غیبت می کنی منتظری وقتی برگردی اتفاقایی افتاده باشه که همه رو یه جا می شنوی.
وقتی برگشتم، سه تا کتاب منتظرم بود و چند تا خبر خوب. خیلی وقت بود هیچ بسته ای چند روز توی خونه انتظارم رو نمی کشید. خیلی وقت بود.
خلاصه تصمیم گرفتم یه چند روز دوباره غیبت کنم.
ممنون آجی!
نتیجه ی ِ اخلاقی: غیبت ، از هر جا ( حتا از زندگی هم) که باشه خوبه!

۱ نظر:

شقایق گفت...

خوش به حالت!
کاش من هم از این آجی ها داشتم...