۱۳۸۹ شهریور ۲۸, یکشنبه

به بهانه روزانه شماره هشت

گفتم پیانو می‏زنید؟
گفت آره (بادی به غبغبش انداخت) به طور کلاسیک البته.
گفتم چه خوب، کارای شومان رو هم دارین؟
گفت شمال؟ شمال! یعنی چی؟
گفتم شومان خانم، شومان.
مردد گفت من فقط رمانتیکا رو کار کردم و مدرن ها رو.
گفتم شومان رمانتیکه.
گفت آره، فکر می‏کنم نت یه سری از کاراشو داشته باشو.
گفتم خانم من نت نمی‏خوام. من که پیانو نمی‏زنم. قطعه می‏خوام. سوناتهاشو می‏خوام.
فرمود حالا اگه خواستین واسه‏تون می‏زنم. بیاین خونه.

وضعیت چشمهای من رو می‏تونید تصور کنید دیگه نه؟
حالا خداییش این یارو رو باید جک کرد یا یه داستان حرومش کرد؟

هیچ نظری موجود نیست: