۱۳۸۷ اسفند ۱, پنجشنبه

صفر و یک

... اما اگر می گویند خودکشی بی معناست، خودکشی همانقدر بی معناست که زندگی...

۱۳۸۷ بهمن ۳۰, چهارشنبه

آی

فریاد
در باد
سایه سروی به جای می گذارد.

[بگذارید در این کشتزار
گریه کنم]

در این جهان همه چیزی در هم شکسته
به جز خاموشی هیچ نمانده است.

[بگذارید در این کشتزار
گریه کنم]

افق بی روشنایی را
جرقه ها به دندان گزیده است.

[به شما گفتم، بگذارید
در این کشتزار گریه کنم]

لورکا/ شاملو

۱۳۸۷ بهمن ۲۹, سه‌شنبه

این روز، این روزها ...

این روز، این روزها میان دو مرگ ایستاده ام. حافظه ام خوب کار نمی کند، این روزها همه چیز را فراموش می کنم، خواب می مانم، و همه چیز را به تعویق می اندازم. اما این روزی که گذشت سالگرد روزی ست که واقعا متولد شدم. دوستش ندارم، نه به خاطر این که خیلی ها تبریکش نمی گویند، همین کافی ست که آنها که باید می گفتند گفتند. دوستش ندارم این تولد را که میان دو مرگ ایستاده، دقیقا میان دو مرگ، مرگی در بیست و نهم دی و مرگی در بیست و نهم اسفند.

این روزها که فرو می روم، تن به اغما می دهم و از صداها فرار می کنم، چند صدا نجاتم می دهند.

صدایی که روزها و شب های این یک سال گذشته بیشتر از هر خواهر و برادر و دوستی کنارم بود.

صدایی که تمام امروز به جای همه در همه این بیست و هفت سال تولدم را تبریک گفت.

صدایی که اسپانیایی یادم می دهد و باز به یادم می آورد که همه مثل هم نیستند.

و صدای دور دریایی که یک سال بیشتر است ندیده امش.

...

تولد معکوس

آخ، آخ، آخ، بازم بیست و نه بهمن شد و من متولد شدم.
تولدم معکوس.

۱۳۸۷ بهمن ۲۳, چهارشنبه

...



بگو

بگو با من چنانکه شب آخرم باشد

اتفاقی است فردا، ساده نیست

کلمه هایت را چنان بگو که می دانی

تا چشم به هم گذاشتن زمانی نیست

می خواهم چنان در خود گیرم تو را

که با من بشنوی

با من بخوانی

با من ببینی و

از نگاهت بشکفی

و بدانی چنانم که آخرین شبم باشد

بی من مباش با گندمزارها

با برف

با سرخ لبان انارت

چرا که مردمان از تو می گذرند

مردمان از درون تو ...

اما می گذرند

گیج گذر مکن از من

من در تو مانده ام

از تو نمی گذرم

چرا که امشب شب آخرم است

چرا که هر شب آخرین شبم است

و وقتی نمانده ست ...

۱۳۸۷ بهمن ۲۲, سه‌شنبه

اغما، باز هم اغما

درست وقتی که نباید تن می دهم به اغما...

Desahogo

Por que me arrastro a tus pies

Por que me doy tanto a ti

Y por que no pido nunca

Nada a cambio para mi

Por que me quedo callado

Cuando me sabes herir

Con todos esos reproches

Que no merezco de ti


پ.ن: سنجی بدون هیچ طلبی ترجمه ش کرد واسم. هرچی از ما اصرار که بذار بذارمش رو بلاگ هی گفت : من به ترجمه معتقد نیستم. موافق نبود ترجمه اش رو بذارم. این تیکه رو هم گذاشتم که به دلم نمونه. گمون نمی کنم هیچ کس جز من و چند نفر دیگه با این پست ارتباطی برقرار کنه. همه راه ها بسته ست.

۱۳۸۷ بهمن ۱۸, جمعه

Take a Breath

When you're down is where you find yourself
When you're drown there's nothing else
If you're lost you'll need to turn yourself
Then you'll find out that there's no one else


۱۳۸۷ بهمن ۱۶, چهارشنبه

Last Days


دیر دیدم، دیر نبینی ...

...

نیاز به یک کلمه دارم
کلمه ای که مرا از روی زمین بردارد

من مثل ساعتی مریضم
و به دقت درد می کشم
سکوت تانکی ست
که بر زمین فکرهایم می چرخد و
علامت می گذارد

از روی همین علامت ها دکتر
نقشه ی جغرافیایی روحم را روی میز می کشد
و با تأثر دست بر علامت ها می گذارد:
_چه چاله های عمیقی!

شهرام شیدایی/خندیدن در خانه ای که می سوخت

۱۳۸۷ بهمن ۱۵, سه‌شنبه

19

امتناع کلمه ها
برای حضور در این خانه

*
روی ما اینجا
چند فعل گذشته ملافه سفید می کشند.





*شهرام شیدایی/ خندیدن در خانه ای که می سوخت

کامنت شما نشانگر شخصیت شماست

 

کامنت گذار عزیز از فضایی که به تو داده می شود تا نظرت را بگذاری درست استفاده کن. در دیزی بازه، حیای گربه کجا رفته؟

من دست کم چند کار می توانم بکنم در مورد کامنت ها، می توانم اول ببینم و منتشرشان کنم و اگر دلم خواست حذفشان کنم.

می توانم بعد از این که کامنت به سمع و نظر همه رسید پاکش کنم.

می توانم کلن بخش نظردهی را حذف کنم.

و ...

اما اجازه دادم بدون این که من تاییدش کنم نظرت را بگذاری.

حواست باشد با این کارم به تو اجازه دادم وارد حریم خصوصی این خانه من شوی، معنیش این نیست که اجازه داده ام توی ِ خانه ام هر گندی که خواستی بزنی. صدایت را پایین می آوری، مودبانه نظرت را می گویی. درباره پست حرف بزن، اگر من از گوز فرموده ام تو از شقیقه سخنرانی نفرما، ک.س شعر تحویل نده: کامنت شما نشان دهنده شخصیت شماست. افتاد؟ اما اگر اصولن اهل ک.س گفتنی، اشکالی ندارد، کسی هم جلویت را نگرفته، برو توی بلاگ خودت هر گندی که خواستی به خودت بزن. یا اصلن هر فکر بیمار دیگرت را هر جا خواستی فریاد بزن.توی این مملکت که تیمارستان بزرگی ست، تو هم یکی. 

این اولین بار است که کامنت بی ربط کسی را پاک می کنم، امیدوارم آخرینش باشد و من مجبور نشوم با شرح جزییات، جزییات هر بی ربطی را شرح دهم. خطابم به آنهایی که پست را درست نمی خوانند و فقط نظر می دهند که داده باشند هم هست، اگرچه تا حالا هیچ چیزی را حذف نکرده ام، حتا بی ربط ها را که خوشبختانه به خوش اقبالی من کم بوده.

پایان پیام.