۱۳۸۷ بهمن ۹, چهارشنبه

Lady Laura

سرمستی این روزها / سرخوشی دیروز عصر / چشم بستن و راه رفتن زیر آفتاب خوش زمستان تهران / چشم بستن و عشق بازی با لیدی لائورا، این شعر این خواننده این آهنگ / این چنین برآمدن از دخمه های تسمه و زرداب / این چنین برآوردن به سرمستی / نه کار هرکسی بود... / نه برآمدنش / نه برآوردنش ...

پ.ن: کسی اسپانیایی می دونه؟ من اینقدرها نمی فهمم که بببینم تو این شعر چی می گه. جایزه ش هر سه تا آلبوم نشئه آور تامارا(Tamara).

۵ نظر:

دهلیز گفت...

آفتاب و زمستانی گند تر از مال ِ تهران نبود دیگه؟

Sanji گفت...

اگه راس می گی جایزه ام رو چه جوری می رسونی به دستم؟

امیر گفت...

هر جور گفتی میم جان.

mehrnaz گفت...

میشه این آهنگ را هم upload کنی که ما بفهمیم چه جور آهنگی (بدون اینکه بدونیم چی میگه!!) میتونه آسمان و زمستان تهران را پر از سرمستی کنه؟! نه کار هر کسی است!(فکر کنم مهم آن کس است نه این آهنگ!)

Sanji گفت...

اون جان ِ آخر میم ، خجالت زده ام کرد.( سنجی هم همون میم هست). بفرستم به ایمیلتون؟